من و دنیای رنگینم

چه خواهد رفت ایا بر من و دنیای رنگینم؟!

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «از خود مچکر» ثبت شده است

اصلا اینی که ساخته ایم را دوست داریم؟!

قبل تر ها نطقی کرده بودم به این صورت که اگر در مسیری در حال حرکتیم، احتمالا یکجایی وسط مسیر به این سوال بر میخوریم که اصلا چرا باید ادامه بدهیم و بعد گفته بودم احتمالا قوی ترین جوابی که برایش پیدا میکنیم همان چیزی است که مارا به شروع کار واداشته است. 

حالا میخواهم بگویم مرحله‌ ی بعدی این ماجرا، بعد از پشت سر گذاشتن این سوال ها، جایی است که به خودت نگاه میکنی و میگویی «اصلا آدمی که در این مسیر از  خودم ساخته ام را دوست دارم؟» به تجربه و حدس من این آدم رو حالا خیلی از اطرافیانی که قبلا دوسش داشته اند، دوست ندارند. احتمالا چند تایی هم دوست جدید دارد. خودش هم خودش را به درستی نمی‌شناسند و نمی‌داند چه خبر است.

حدس میزنم در این مرحله از مسیر باید دست نگهداشت، از لحاظ ذهنی اوضاع را آرام کرد و خود را زیر ذره بین گذاشت و فهمید این آدم جدید که شده ایم حرف حسابش چیست؟ چه چیز را دوست دارد که قبلا دوست نداشته و جدیدا از چه چیز های منزجر است، این آدم چقدر زنده است و زندگی میکند و بالاتر از همه ی این سوال ها، «اصلا اینی که ساخته ایم را دوست داریم؟»

 

من دنبال فرصتی برای مرتب کردن این ذهن هستم، امیدوارم به جوابی برسم که دلم میخواهد‌.

 

+یاد بیت دلنشین فاضل نظری افتادم،همون که می‌گفت «پدارنم همه سرگشته ی حیرت بودند، من اگر راه به جایی ببرم ناخلفم»

 

 

۱۷ بهمن ۹۹ ، ۰۲:۵۱ ۰ نظر

از خود مچکر بودن

خدا شاهده که روزی چند بار میام اینجا ، از منوی سمت راست انتشار رو میزنم ، بعد میزنم روی ارسال مطلب جدید و یهو بوووووووم ذهنم خالی میشه ! ولی الان که فکر می کنم میخوام از خودم تشکر کنم ! به نظرم همه ی ادم ها نیاز دارن که از خود مچکر باشن ! اصلا شاید هر ویژگی رو باید به اندازه و متعادل  داشت . اینو گفتم یادم به این جلد ناداستان که راجع به غذاست افتاد ( ایشون) . نویسنده توی مقدمه میگه که انوااااع و اقسام آش رو داریم ، حتی از آش ماهی و آش گوجه حرف میزنه ( و وای من که عاشق گوناگونی ام، دلم پررر میزنه برای خوردن و چشیدنشون) ، میگه که هر ادمی با هر سلیقه ای میتونه هر آشی که دوست داشته باشه درست کنه، ولی همه ی این آش ها باید قوام داشته باشن ، و این قوام رو همون " اب و دون سوا" نبودن ، "یکدست بودن " و مثل اینا میشه تعریف کرد ! اصلا ادم هم باید قوام داشته باشه ، یکدست باشه ، ولی از چیز های متفاوتی تشکیل شده باشه !از اصل موضوع منحرف نشیم ، جونم براتون بگه که داشتم از ، از خودم مچکر بودن حرف میزدم.

به نظرم لازمه . چرا ؟ چون دنیای امروز ، دنیاییه که برای دیده شدن باید خیلی خوب باشی ؛ اینگار نا خوداگاه توی ذهنمون کردن که ، به اندازه ی کافی وجود نداره ، برای پیشرفت ، برای کاری کردن ، برای مفید بودن و اصلا برای بودن ، باید خیلی باشی ! بماند که ذات انسان هم ایده آلگرا ست .

حالا توی این شرایط و رقابتِ بهترین باش ، گاهی چنان به خودمون سخت میگیریم که یادمون میره چقدر خوبیم ، چقدر این تلاشمون مهمه ، چقدر پیشرفت کردیم ، چقدر وایسادیم ، ترسیدیم ، مریض شدیم ولی هنوز حرکت کردیم . اون وقته که گرچه شرایط خیلی خوبه ولی ما نا ارومیم ، چون یادمون رفته به حد کافی برای خوب بودن جون کندیم .

در جهت درمان این رفتار اما ، گفته میشه بنویسین از خوبی هاتون و از داشته هاتون  تا به یاد بیارین که کم نیسین !

من امروز به این وسیله از خودم که تمام سعی اشو کرد که متوقف نشه ، نهایت تشکر و سپاس رو دارم .

از خودم تشکر میکنم بابت وقتایی که شدیدا ترسید  و رنجید ولی دست نکشید.

تشکر میکنم بابت عشقش به کشف و پیشرفت 

از همه مهم تر بابت شاکر بودنش از خدا .

و نه تنها از خودم ، از تک تک شماهایی که هر روز که پاشدین ، صرفا سعی کردین که مفید و خوب باشین ، بابت روزایی که سخت بود و دووم اوردین تشکر میکنم و با رعایت قوانین اسلام ، دستتون رو میبوسم .

بابت اینکه وبلاگ مینویسین و وبلاگ میخونین  تا ارتباط بین ادم ها رو زنده نگه دارین  تشکر میکنم ! 

ممنون بابت لبخندی که میزنین و بابت محبتی که پخش میکنین و بابت اینکه هنوز ادمهایی هست که دوستشون داشته باشین و هدفی هست که بخواینش و ممنون که تلاش میکنین .

 

ممنون که از جلوه های زندگی ، هرچند خسته ، دست نمیکشین.

 

 

۱۹ آبان ۹۹ ، ۱۷:۰۱ ۱ نظر