امروز بالاخره یک ماشینِ کلاژ دار پیدا کردم که بتونم پشتش بشینم و مسولیت ِ تو در و دیوار کوبوندنش با خودم باشه :دی 

 پس رفتم پایین و بغل بابام، پشت ماشین نشستم ؛ خلاصه که ده متر هم نرفتیم که رسیدیم سر پیچ  و خواستم دور بزنم !

که دیدم صدای دادش بلند شد که آآآآآی به پا به ال نود نزنی !

گفتم بابا فرمون رو پیچوندم ، دارم دور میزنم ، چته؟

گفت : من نمیتونم ، میترسم ، من پیاده میشم خودت برو !

گفتم: خب پیاده شو ! 

دیدم جدی جدی داره پیاده میشه ! 

گفتم :بشین این کارا چیه !

گفت که باور کن طاقت ندارم !

دور زدمو رفتم جلو یه ماشین جلوم بود خیلی منطقی زدم کنار ، گذاشتم رد بشن ! بعد دور زدم و برگشتم در خونه که مامانمو سوار کنم _اونم ببینه دست فرمون فرزندشو_ که بابام مثل جت پرید پایین ، کلید در رو دست مامان داد و غر غر کنان رفت تو و مامانمم پوکر نگاهش میکرد !

 

 مامان نشست کنارم ،من اینقدررر از ترسیدن های بابا ترسیده بودم که گفتم مامان من دیگه نمیتونم ، پیاده شو! 

گفت : برو ببینم ، بترسی راننده نمیشی !

خلاصه که به من اعتماد به نفس دادو  منم خود را باز یافتمو  رفتیم یه  دور کوچیک زدیمو  برگشتیم یه پارک زیبا کردمو  پیاده شدیم !

 

تو خونه که اومدیم ،مامانم گفت خیلی خوب میرفت که ، بابام گفت اره ، گفتم پس چته؟

گفت من ده سال پیش  که من بغلت نشسته  بودم ، یه دور تو هوا زدیم! دیگه طاقت ندارم D:

 

راست میگه ، حدود ده سال پیش ، من ماشیشنو گرفتم که دور بزنیم و خلاصه دیدم راه همواره ،هی سرعت رو بیشتر کردم که به 120 رسیدیم و باز همین اخلاقه ترسو بودنش باعث شد سر پیچ که رسیدیم داد بزنه : دووووور نزن ! 

منم هول شدم و با صد و بیست تا دور زدم !!!!!!!!!!!

که ماشین روی اون تپه هایی  که کنار جاده است رفت بالا _ چون توی ماشین بودم ، دقیق نمیدونم که یه دور چرخید یا نه _ و خدااااا رو شکر چهار چرخ اومد روی زمین ! 

اون کسی که جلو تر بود! گفت فکر کردم دارین حرکات نمایشی میزنین : دیی

خلاصه ماشین چیزیش نشد !

ما هم چیزیمون نشد!  جز اینکه دیگه ماشین دستم نداد !

حالا میخوام بگم راس میگه ، یه دور تو هوا چرخوندمش !ولی بیاید قبول کنیم که دور نزدن چیزی نیست که کسی که بغل ادم نشسته فریاد  بزندش! 

و میخوام بگم وقتی  که بغل یک جوجه راننده  میشینین ! محض رضای خدا در دل بترسین ! و یا سکوت کنین و یا بهش اعتماد به نفس بدین !

ماها همینطوری خودمون میدونیم که مسلط نیسیم ، شما هام با این رفتارا نمیزارین راننده شیم ! تازه بد تر هول میشیمو به حرکات نمایشی روی میاریم !

 

دیگه اینکه خلاصه ، این اولین باری بود که بغل مامان و بابا و اصفهان رانندگی کردم

باشد که ثبت شود به عنوان یکی از کارهایی که تابستون کردم  و امروز لذتشو بردم !