چند روز پیش که داشتم این شعر اوحدی رو میخوندم ؛ این مصراعش عجیب به دلم نشست! یه عنوان باهاش ایجاد کردم و منتظر موندم اشفته بشمو بنویسم ؛ از قضا این چند روز با اینکه خوشحالم اما خیلی اشفته ام؛ یه روزایی بی دلیل ؛ یه روزایی با دلیل !

    یه دلیل اشفتگی من اینه که یسری کار جدید رو با یسری ادم جدید شروع کردم و از شما چه پنهون! اینکه اون ادم ها رو خیلی خوب نمیشناسم منو نگران میکنه .

    یه دلیل دیگه اینه که من میخوام این تابستون یسری از کار های نا تمومم  رو تموم کنم و حس من به کار های ناتموم  حسیه که توصیفش برام سخته ؛ هر چند این کاری که میخوام بکنم کاریه که عاشقشم اما در عین حال اینکه ناتموم مونده، مثل اینه که رو به من فریاد میزنه تو یه بار از انجام دادن من و کم اوردن، ترسیدی و من میخوام اینجا فریاد بزنم که بله ترسیدم و این بار ترسیدم قبولت نکنم و باز  حسرت بخورم .

    یکی از چیز هایی که فکر میکردم برام اشفتگی میاره؛ثبت نام کردن کلاس  رانندگی بود و اشتباه فکر میکردم  ؛ بر خلاف اینکه فکر میکردم کلاس های ایین نامه خشک ، جدی، رسمی و غیر قابل تحملن اما روز اول مدیر اموزشگاه خیلی صمیمی بود و اساتید هم همینطور و چقدر من ممنونشونم بابت جو اموزشگاهشون ؛ بابت اینکه نه تنها رفتارشون با تک تک ما دوستانه بود ؛ که خودشون هم دوست و صمیمی بودن و حالا میفهمم که اینطور بودن جوِ محیط کاری ،قطعا قطعا قطعا، از مزایای اونجا و از قدرت مدیرشه نه از ضعفش ! و هرچه بیشتر فکر میکنم بیشتر به سختی اینکار پی میبرم. اینکه  جو اونقدری صمیمی باشه که همه به راحتی و با حال ِ خوب کار کنن  و به قدری صمیمی نباشه که بعضی افراد سو استفاده کنن . و اهمیت این موضوع برای محیط های اموزشی دو چندانه ؛ چرا که قطعا افرادی که اولین بار وارد این محیط میشن، نیاز دارن به وجود صمیمت  تا متوجه بشن که اونجا قرار نیست بهشون سخت بگذره . و این روز ها در کمال ناباوری اموزشگاهشون حال منو خوب میکنه و من امروز منتظرم که به مدیرشون که از قضا مثل من کاملا اصفهانی نیست _و لهجه اش این موضوع رو برام روشن کرد_ بگم که به خاطر قهرمانی تیم محبوبش( پرسپولیس) شیرینی بده.

 

برام اروزی موفقیت کنین:دی