این چند ماهی که گذشت و  من در حالِ ترکِ اینستاگرام بودم ؛ فقط و فقط دلم برای نوشتن و به اشتراک گذاشتن حال و روزم با بقیه تنگ می شد. همش این تایم بدون اینستاگرام رو به این فکر میکردم که وقتی برگشتم ؛ بنویسم از این روز ها ؛ از روز های اولش که وقتی سر گوشی میرفتم نا خوداگاه دنبال اینستاگرام می گشتم و از روز های بعد تر که کار های مفید جایگزین بهتری پیدا کردم ؛ تد تاک  دیدم ؛ فیلم دیدم ؛ کتاب خوندم ؛ به طرز خیلی بهتری  درس خوندم و بگم که چقدر ارتباطم با خونواده بهتر شد . یا مثلا از بازی مافیایی که با بابا ،مامانم  کردیم و هر دفعه نظرشون این بود که من مافیام :دی  بنویسم.

از اینکه بیشتر با بچه های عمه ام صحبت کردم ؛ دیدم که چه چیز هایی از اون من ِقبلی میدونن( منی که فراموشش کردم) و دیدم که چقدر عمیقا دوسشون دارم و متوجه نیستم.بگم که با بچه ی چند ماهه ی زینب فهمیدم که میشه یه نفر رو چند بار دید اما عمیقا دوسش داشت و دلتنگش شد و بگم از دور زدن های توی ماشین با بابام   و بلند بلند اهنگ خوندن .  از اخونه ی خاله موندن هام . از پناهگاه شدن جاهایی که هیچ وقت فکرش هم نمی کردم .بعدش از پیاده روی هامو داستاناش بگمو بعد از داداشم بگم و اینکه با وجود اختلاف سلیقه های زیاد چقدر دوسش دارم و ممنونم از خدا بابتش.

و امروز بعد از حدود 80 ، 90 روز ، اینستا رو اکتیو کردم و نه تنها نتونستم اینا رو بنویسم که دوباره کلی وقت ازم گرفت( البته چند تا محتوای خوب هم دیدم ) و دوباره حالم بد شد از این وقت تلف  کردن  و باز هم تصمیم به دی اکتیو گرفتم .

دارم به این فکر میکنم که اگه اینستا اون قسمت سرج رو نداشت و پیشنهادات خودش نبود ؛ قطعا جای بهتری بود ! 

راسییی رکورد هم زدم این چند روز ....

یه روزی میام واینجا (که حالا بهش حس بهتری دارم) از تمام موارد بالا مینویسم.