امروز تولد مامانم بود و هر چیزی که  برای خوشحال کردنش به ذهن من  میرسید به سرعت به دلیل وجود کرونا رد می شد و  هرچی از خودش می خواستم که بگه چه چیزی خوشحالش میکنه میگفت نیازی به این کارا نیست و همین که من به فکرش هستم خوشحاله   .

اما چیزی که ذهن من رو خیلی مشغول کرد این بود که چرا بعد از این همه سال نه تنها فرزند، که رفیق مامانم بودن ؛ نمیدونم چه چیزی حالش رو خوب میکنه؛ در حالی که مامانم خیلی خوب راه های خوب کردن حال من رو بلده  . هرچی بیشتر  فکر کردم بیشتر فهمیدم  که دو تا حالت بیشتر نداره" یا من فکر میکنم رفیق خوبی هستم  و در واقع اینطور نیست"" یا چیزی نیست که مامانم خیلی باهاش خوشحال بشه "

وقتی از خودش میپرسم با اطمینان میگه که سلامتی و حال خوب شما ، حال من رو خوب میکنه .

من  فکر میکنم که این مفهوم مادر بودنه .اینکه حالِ دلت رو به حال یسری فرد دیگه گره بزنی و  چشم بپوشی از اونچه که روزی بودی و این چشم پوشی نه با اجبار و بر حسب وظیفه که به خاطر عشقی عمیق باشه .

 "این باعث شد مفهوم اخرین تدی که دیدم رو خوب بفهمم ؛ سخنران از مردم میخواست که فارغ از جنسیتشون مادرانه با مسایل برخورد کنن و باور داشت ، مادرانه رفتار کردن  کلید حل بسیاری از مسایل و گره های جهانه ."

شاید بتونم از این به بعد در موقعیت های مختلف مثل یک مامان فکر کنم.

که گر مراد نیابم به قدر  وسع بکوشم.

 

 

 

 

پ.ن : با ارزوی با رضایت تموم کردن امتحانات برای همه ی محصلان